سفر به کوچه پس کوچه های لوت!
آرزوها یکی بعد از دیگری برآورده میشن. چه آرزوی مال و مقام و چه آرزوی سفر به کویر لوت!
من برگشتم. از یک آسمون ستاره. برگشتم اما کاش میشد می موندم. یا کاش میشد کمی بیشتر می موندم. می خواستم گزارشی کامل برای این برنامه بنویسم. اما حالا که شروع کردم می بینیم نمیشه توی چند جمله کوتاه و بلند اونم توی یه وبلاگ این همه معنی و خاطره رو گنجوند. پس سعی میکنم یک شمای کلی از برنامه به دوستان بدم تا وقتی که خودشون به این هیچستان پر اسرار سفر کنند و با چشم خودشون ببینند. البته دوستانی هم که سفر کرده این دیارند تجدید خاطراتی کنند!
23 آبان با قطار به سمت کرمان رهسپار شدیم و صبح روز بعد بلافاصله بعد از رسیدن به کرمان با
اوتومبیلی که از قبل هماهنگ شده بود به سمت شهداد حرکت کردیم. اتومبیل پیکان بود و آقای چوپانی
راننده ما از اهالی خوب و مهربان شهر شهداد. 5 نفر ما آقایون و 1 نفر خانم که به تازگی از آمریکا
برگشته بودند و تجربه پیمایش "Grand Canyon " در صحرای آریزونای آمریکا رو داشتند به قصد
دیدن "رود شور"(کال شور) که رودخانه ایست در دل کویر لوت وارد جاده شهداد به نهبندان شدیم. جاده
آسفالت خوبی داشت و مسیری مستقیم. کم کم بعد از عبور از دوراهی کمپ کویری گلدانهای طبیعی
درختچه های گز که به اونها "نبکا" گفته میشه نمایان شد و ما میتونستیم جنگلی از اونها رو ببینیم.
بعد از 25 کیلومتر اولین ساختمانهای دست ساز معمار طبیعت یعنی "کلوتها" خودشون رو به رخ ما کشیدند و دو طرف جاده رو فراگرفتند.

از رود شور خبری نبود چون به علت عملیات جاده سازی بستر رود روعوض کرده بودند و ما تنها با شوره زاری از گل و نمک سفید روبرو شدیم. به هر حال مسیر رو برگشتیم و کنار کاروانسرای تاریخی که بر جاده بود و به "آب انبار نادری" معروفه پیاده شدیم و وارد کلوتها شدیم و مسیر جنوب غربی رو در پیش گرفتیم. 5 کیلومتر حاصل تلاش ما در روز اول بود. مگه میشد از این ساختمان های سر به فلک کشیده و خودرو گذشت و عکسی نگرفت! پس جایی پیدا کردیم و کمپ رو برپا کردیم.

شبگردی ها و فریاد زدنهای شبانه زیر آسمونی که می تونستیم ازش ستاره بچینیم دیگه از حوصله این گزارش خارجه!تصور طلوع و غروب زیبابی آفتاب از پس و پیش کلوتها هم با خودتون. کلوت بود و کلوت بود و کلوت. از بالای کلوتها انگار داشتم اتوبانی رو از بالا میدیدم. هنوز هم باور اونهمه آرامش و دوری از تمدن آزار دهنده شهری برام سخته.

از راست به چپ: خانم روانبخش- شاهین توکلی و من پابرهنه!!!
روز دوم هم باز پیمایش 5 کیلومتر و اینبار شبی رو قرار بود در هوای نسبتا سرد شب کویر. بیواک کنیم. سقف بالی سرمان شد آسمان پر ستاره خدا. البته بعد از فریادهای بلند روی کلوتها و شمارش شهابهای بیشمار آسمون. و بعد خوابی شیرین!!!
روز بعد مسیر کلوتها رو به سمت غرب بریدیم و تقریبا نزدیکیهای ده سیف از کویر بیرون اومدیم. و
با رسید اتوموبیل سر قرار با دلی پر از شادی و غم از کوچه پس کوچه های کویر لوت خداحافظی کردیم.
آبگرم سیرچ و بازار کرمان مقاصد بعدی ما بود که لذت سفر رو دو چندان کردند. و باز هم بازگشت و بوی
تلخ خداحافظی با سفر. باز هم بازگشت و بوی خوش آشیانه و آغوش مادر!


در این وبلاگ سعی میکنم تا حد امکان از نوشتن مطالب تحت تاثیر احساسات و سیاست خودداری کنم. گزارش سفر های اجرا شده من از سفرهای طبیعت گردی و حیات وحش تا برنامه های کوهنوردی فنی و غیر فنی مطالبی هستند که در این وبلاگ می خوانید...