اکتشاف غار در زردکوه
به هر حال 1 مهر ماه به همراه 8 نفر از تیم فنی باشگاه اسپیلت و همراهیErnest Gayer به سمت چلگرد حرکت کردیم. برای حمل بارها تا پناهگاه 3500 متری خرسان که شامل 8 بشکه 20 لیتری آب و تعدادی کپسول گاز و کوله های سنگین ما بود 5 راس چهارپا به همراه صاحبان دندان گرد آنها اجاره شد. من به همراه احمد رضا مطهری و سپهر دانش اشراقی و با اجازه آقای عمیقی برای صعود از گرده ای نسبتا طولانی به سمت آن حرکت کردیم که تا یال اصلی منتهی به پناهگاه ادامه داشت. و قرار شد سر یال به تیم اصلی بپیوندیم.

گرده از نمای روی یال(شمالی) و مسیر صعود و فرود
در حال صعود از گرده یک حفره کوچک کشف شد که البته بسته بود اما نسیمی که از بیرون به داخل آن کشیده می شد و وجود فضله خفاش نشان از ادامه دار بودن آن داشت. اما نه برای عبور ما. سنگهای منطقه از جنس آهکی هستند که به غیر از رنگ زردشان که علت نامگذاری زردکوه نیز هست کاملاً مانند سنگهای کرمانشاه تیز و برنده است. نزدیک غروب به پناهگاه سنگی خرسان میرسیم. آشپزخانه ای برقرار میکنیم و بعد از صرف شام به استراحت میپردازیم. چراکه فردا روز سختی در پیش داریم.( مخصوصاً من که به خاطر لاغر بودن قرار بود به عنوان کلید چند حفره تنگ ازم استفاده بشه!).
صبح روز بعد برنامه به این شکل ادامه پیدا کرد. یک تیم 3 نفره به قصد صعود قلل خرسان و کلونجی و بررسی مناطق نزدیک به قله برای وجود حفره های احتمالی حرکت کردند. کل تیم تا دهانه غار امید که سال گذشته کشف شده بود با هم حرکت کردیم. این غار با حفره ای مستعد و وجود جریان باد از داخل و اکوی شدید صدا از امید های ما برای وجود یک سیستم بزرگ بود. اما دهانه پس از 10 متر بسیار تنگ میشد که قرار بود من از آن عبور کنم. از هارنس صرف نظر کردم و با یک گره بولین و حمایت آقای عمیقی از پهلو به درون شکاف خزیدم. و راحتتر از چیزی که فکر میکردم از آن رد شدم. اتاقی کوچک که از نور دهانه کمی روشن شده بود و روبروی من چاهی عمیق بود که اکوی زیادی در صدا ایجاد میکرد. خوشحال از ادامه دار بودن غار فریاد زدم و برای فرود درخواست استاپ کردم. یومار و استاپ از شکاف سر داده شد و به دست من رسید. دهانه ورودی تنگ بود اما بعد از عبور از آن در یک چاه به قطر 5 متر که بعد با دستگاه های آقای Gayer اندازه گیری شد به عمق 35 متر فرود رفتم. تجربه شیرین من تا رسیدن به کف چاه ادامه پیدا کرد. عبور از چاهی که تا به حال کسی وارد آن نشده بود. تنهایی و تاریکی مطلق و تنها یک نور هدلایت !
بعد از گزارشی که با فریاد به بالا دادم شکافی رو در دیوار مجاور ادامه دادم که به صورت 6 پله پشت سر هم ادامه میافت و در یک پیچ به شکافی تنگ تر می رسید که دیگر نمی توانستم از آن عبور کنم. اما وجود جریان باد ادامه دار بودن آن را نشان میداد. کم کم همه دوستان از شکاف بالا عبور کردن و به کف چاه آمدند.
به غیر از Ernest که کمی چاقی مانع از عبورش شد. شکاف انتهایی بررسی شد و نقشه غار با طول 60 متر کشیده شد. در بازگشت من به عنوان نفر آخر خارج شدم تا به دیگران کمک کنم از شکاف عبور کنند چار که گیره پا برای فشار آوردن و بیرون رفتن وجود نداشت. کارگاه فرود تین غار یک کارگاه ترکیبی است که با یک رول و یک سوراخ قطور در سنگ برقرار شد. از غار امید نا امید بیرون آمدیم. و به قصد ورود به 2 سیستم دیگر حرکت کردیم. یکی از آنها دهانه عظیمی به قطر 50 متر بود که از دو حفره تشکیل شده بود که مملو از برف بودند. کناره های این برفچال دائمی در اثر آب شدن برف شکاف هایی بین دیواره و برف به وجود آمده بودند که من و آقای عمیقی به داخل آنها فرود رفتیم اما حفره های متعدد بعد از کمی عبور در اثر برف مسدود شده بودند. که تنها خیس شدن و سرما را برای ما به ارمغان آورد. پس از بازگشت متوجه شدیم دیگر دوستان به درون یک حفره فرود رفتند.

دهانه غار و مهران در حال بازگشت
کنار دهانه منتظر ماندیم تا ارنست بیرون آمده و خبر وجود استالاگمیت های جوانی رو در آن غار به ما داد. مقداری از این استالاگمیت های عجیب که به صورت کروی شکل های ریزی به وجود آمده بود توسط دوستان به بالا انتقال پیدا کرد که نشان از عمر کم این غارها داشت. این غار نیز بعد از 40 متر توسط برف مسدود شده بود. خطر ورود به این حفره ها وجود طاقچه های برفی در سر راه فرود بود. که در صورت ریخته شدن توسط پا امکان داشت حفره پایینی مسدود شود و اگر از کنار آنها میگذشتیم امکان ریزششان بر سر ما و بسته شدن مسیر بازگشت وجود داشت. به سمت دهانه بزرگ برفچال بازگشتیم تا حفره دوم رو که احتمال بیشتری برای وجود یک دهانه در آن بود بررسی کنیم. فرود من از بالا تا روی برفهای برفچال و سپس حفره های کناری ادامه داشت. تنگ شدن شکاف برفی، فرو رفتن در برفهای نرم و گل مشکلات زیادی ایجاد میکرد.


مسیر شسته شده توسط آب کاملاْ در عکس مشخصه
پیچهای متعدد باعث شده بود صدای من به بالا و افراد تیم به من نرسد. نهایتا در انتهای یکی از شکافها بعد از 50 متر فرود به کف رسیدم. چاه همچنان ادامه داشت اما سوراخ آن فقط به اندازه عبور آب برفچال در حال ذوب بود. صدای سنگی که در چاه انداختم چندین ثانیه به گوش میرسید. اما حتی قادر به کندن یخها و باز کردن دهانه چاه هم نبودم. به سختی و به کمک تک یومار به بالا برگشتم. یومار زدن روی طناب گل آلود هم به مشکلات اضافه کنید. شکستهای طناب در سطح برف فرو رفته بود و به سختی بیرون میامد. به هر صورت به بالا رسیدم و روز اول اکتشاف بدون نتیجه قابل توجهی به پایان رسید. تیم دوم که از قله برمیگشتند وجود چند حفره بزرگ رو در سمت راست یخچال خرسان خبر دادند که قرار شد روز بعد بررسی بشه. شب در پناهگاه سفره ای رنگین بود و خاطرات Ernest و استاد عمیقی که خستگی روز رو کمتر می کرد.

ارنست در دهانه غاری موسوم به غار برفی
صبح روز بعد ساعت 6 بیدار باش پر سر و صدای آقای عمیقی از خوابی خوب بیدارمون کرد. صبحانه صرف شد و تیم با هم حرکت کرد. به سمت مسیر اصلی صعود قله خرسان میرفتیم. در میانه راه دره ای مشاهده شد که کف آن مانند قنات حفره هایی پشت هم داشت که مهران حمیدی، مجتبی ظاهری و من از تیم جدا شدیم تا آنها را بررسی کنیم. اما تمامی آن حفره ها با آبرفت پر شده بودند. به سمت تیم برگشتیم. وقتی به بقیه رسیدیم که 3 نفر از آنها در حال فرود در یک چاه با دهانه ای به قطر 3 متر بودند ک توسط احمدرضا پیدا شده بود. حفره بعد از 10 متر با ابوهی از برف مجددا تنگ میشد و باید از کناره ها راه رو ادامه میدادند.
این چاه که یکی از چاه های عمیق هم بود 70 متر طول داشت که توسط Ernest نقشه برداری شد اما باز هم توسط برف ادامه راه بسته بود. که این حجم برف در این فصل سال و خشکسالی اخیر واقعاً ما رو به تعجب انداخته بود و البته کمی هم عصبانی بودیم. چرا که شواهد وجود یک سیستم عظیم رو در منطقه نشان میداد اما به دلیل حجم برف ما نمی توانستیم دهانه اصلی را پیدا کنیم.
در حالیکه سایرین در تلاش جمع کردن وسایل و طنابها بودند من و احمدرضا به سمت قله و دو حفره ای که دیروز کشف شده بود حرکت کردیم. دو دهانه کاملاً ریزشی با بستری یخچالی که دهانه ها در کنار هم به دلیل ریزش به وجود آمده بودند. یکی احتیاج به فرود داشت که البته کارگاهی هم در نزدیکی آنها نبود و سنگی هم وجود نداشت که بتوان با رول کارگاهی مصنوعی برقرار کرد. حفره سمت چپ سوراخ بسیار تنگی دقیقاً هم اندازه بدن من داشت. Ernest با دیدن دهانه ریزشی آن بدون بررسی آن را رها کرد. چون احتمال نمیداد در زیر آن غاری مخفی باشد. با اجازه از سرپرست برنامه و حمایت احمدرضا به سختی وارد دهانه با شیب نسبتاً تندی شدم. با دست و پا گل های سر راهم رو کندم و حفره کم کم باز شد تا به یک پیچ رسیدم که از روزنه ای نور به داخل غار می تابید. معلوم شد این دو دهانه به هم مربوطند. پس از 25 متر ادامه مسیر چیزی دیدم که بسیار عجیب و امید بخش بود.
تالاری به ابعاد 3متر قطر و ارتفاع . 3 چاه با قطر های مختلف در کنار هم کف تالار رو تشکیل می دادند. سقف اون از استالاگمیت های جوانی تشکیل شده بود که تازه در حال شکل گیری بودند و عمر آنها را می شد بین 100 تا 200 هزار سال تخمین زد.فسیلی شبیه صدف توجهم رو جلب کرد که اون رو با خودم بالا بردم. وقت برگشتن و بردن لوازم فرود نداشتم. جریان باد شدیدی که از درون چاه به بیرون می آمد هیجان زیادی در من ایجاد می کرد. مخصوصاً که برفچال در جلوی در این تالار متوقف شده بود و امکان بسته شدن چاه ها توسط برف منتفی بود و صدای برخورد سنگهای پیاپی من با کف شنیده نمیشد. نور هد لایت هم کمکی برای دیدن کف نمی کرد. یکی از چاه ها را به صورت پا گستر کمی پایین رفتم اما طناب تمام شد و مجبور به بازگشت شدم. اما از ادامه دار بودن مسیر اطمینان داشتم. بعد از خروج از غار با خوشحالی خبر را به سایرین اعلام کردم. مهران و مجتبی لباس پوشیدند تا من ورودی دهانه بزرگ را از برف پاک کنم تا آنها بتوانند از دهانه دیگر وارد شوند. اما ریزشی بودن دهانه نهایت ما را به این نتیجه رساند که اگر این دهانه به مجموعه بزرگی نیز ختم شود باز هم احتمال مدفون شدن ورودی ارزش آن را زیر سوال می برد. چراکه معلوم نبود سال دیگر این دهانه همچنان بازباشد. به صلاحدید آقای عمیقی و برای پیشگیری از خطر ناراحت و خسته دهانه را به سال بعد وا گذاشتیم تا اگر هنوز باز مانده بود سال آینده وارد آن شویم. به پناهگاه بازگشتیم و قرار شد فردا صبح به سمت چلگرد بازگردیم. یک حفره زیر پناهگاه وجود داشت. شبانه با احمد رضا اون رو بررسی کردیم. که برف اون رو هم مسدود کرده بود. به قول دوستان دوهزار سال دیگه برمیگردیم تا اون موقع برف ها آب شدن!

احمدرضا در حال بررسی یک حفره بسیار تنگ
صبح به سمت پایین سرازیر شدیم. یک حفره دیگه رو دوستان بررسی کردند که ابعاد بزگی داشت و طول آن 90 متر بود. با دو تالار که ادامه راه توسط آبرفت زیادی بسته می شد.

بازگشت 3 ساعت به طول انجامید. مینی بوس هماهنگ شده بود و سر قرار حاضر بود. بعد از عزیمت به چلگرد و گرفتن دوش در تربیت بدنی و صرف ناهار به سمت تهران بازگشتیم.
نتیجه این اکتشاف غارهای زیادی بود که در مجموع نزدیک به 400 متر می شد. اما دهانه اصلی پیدا نشد و بررسی اون حفره مشکوک هم به سال آینده موکول شد. نقشه ها و گزارش کاملتر در یک مجله اتریشی به قلم Ernest Gayer در ماههای آینده به چاپ می رسه که در صورتی که به دستم برسه حتماً انتشار میدم.

اعضای شرکت کننده در این برنامه: غلامرضا عمیقی(سرپرست) ، مهران حمیدی، مجتبی ظاهری ،
رضا طهماسبی ، مجتبی جلالتی ، احمدرضا مطهری ، سپهر دانش اشراقی ، امیر چایچی و همراهی
Ernest Gayer
یا حق
در این وبلاگ سعی میکنم تا حد امکان از نوشتن مطالب تحت تاثیر احساسات و سیاست خودداری کنم. گزارش سفر های اجرا شده من از سفرهای طبیعت گردی و حیات وحش تا برنامه های کوهنوردی فنی و غیر فنی مطالبی هستند که در این وبلاگ می خوانید...